این شخص گاه می تواند روستایی ای ساده دل باشد،گاه استاد دانشگاهی پرمطالعه و گاه حاکمی مستبد و گاه دولتمردی میانه رو.نگاه پندپذیرانه به این داستان¬ها می تواند برای لحظاتی این افراد را در موقعیتی قرار دهد و برجانشان چنگ اندازد و البته در مواقعی تاثیرات شگفتی را در تصمیماتشان بنهد.
میانه: پدر مرحومم هر گاه که یکی از کشاورزان روستا از همه جا ناامید میشدند و به جای کار و کوشش و حرکت منفعلانه بر بحث توکل تکیه میکردند، سریع این جمله را هم به آن اضافه میکرد که توکل بر خدا و احتیاط در امور و میگفت که این را حضرت علی (ع) گفته است و اضافه می کردند که آدم عاقل نباید تنها با توکل زندگی کند و سپس این بیت معروف را از مثنوی می خواند که :
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
یعنی اینکه آدم عاقل خود را دستی دستی به کام آتش و بلا نمیاندازد. چنانکه در حکایتی دیگر از آن محتشم آمده است که روزی زیر دیواری نشسته بودند و ناگهان دیوار صدایی میکند و آن حضرت گمان بر فروریختن دیوار میبرند و سریع جای خود را تغییر میدهند. بوالفضولی که در تمامی این گونه جمعها حضور دارند، سریع متعرض حضرت میشوند که تویی که به قضای الهی اعتقاد داری چرا جا خالی دادی و به مکانی دیگر رفتی؟ مگر معتقد به حفظ جان خود از سوی خداوند نیستی؟که آن حضرت پاسخ میدهد:«از قضای الهی به قدرالهی پناه بردم.»پاسخی رندانه و البته راهگشا که حرکت و کنش را هم در ذیل همان تقدیر خداوند تعریف و تعبیر میکند.
این نکته ها در ذهنم بود که چندی قبل در دفتر سوم مثنوی به داستانی از امیر مومنان برخوردم که تقریبا مضمونی شبیه همان نکاتی دارد که در بالا به آنها اشاره کردم.
علاوه بر داستان معروف خدو انداختن خصم بر روی مبارک علی(ع) که مولانا جلال الدین در دفتر اول مثنوی به شیوه ای منحصر به فرد آن را به متنی با شکوه درباره آن امام همام و ذکر فضایل و مناقب و ویژگی های او بدل ساخته است، داستانی هم در دفتر سوم مثنوی است که البته اصل داستان درباره حضرت عیسی است(چنانکه در منابع قصص مثنوی آمده است)،اما مولانا همانند سایر داستان ها که آنها را در کارگاه ذهن پیچیده اش پرورانده و به آن صورت و صبغه ای تازه داد، درباره این داستان هم چنین کرد و شخصیت اصلی داستان را به جای آنکه حضرت عیسی قرار دهد، حضرت علی در نظر میگیرد.
مولانا البته تنها در این یکی دو داستان نیست که تحت تاثیر امام است، بلکه برابر برخی پژوهش ها مولوی در بیش از 100 جای مثنوی از احادیث و روایت های امام علی(ع) به شکل مستقیم استفاده می کنند که بتوانند سخن و برهان خود را بر کرسی بنشانند. برخی از این کلام ها چنان تاثیرگذارند که فردی همانند ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه که به رغم آنکه مذهبی سنی داشته گفت که خطبه 216 نهج البلاغه را بیش از 1000 بار خوانده و هر بار بیش از گذشته تحت تاثیر محتوای و صورت کار قرار گرفته است.
انجام: داستان بر خلاف داستان خدو انداختن خصم بر روی علی بسیار کوتاه و موجز است. مردی جهود از امام علی(ع) می پرسد که آیا به حفاظت حق از جانت ایمان داری؟ که حضرت پاسخ مثبت میدهد و او هم می گوید حال که چنین است، پس خود را از همین بلندی به زیر افکن چون خدا از تو حفاظت میکند؟
پاسخ حضرت امیر خردمندانه است. او که مرد مبارزه با خرافه و اوهام و خیالات است و جانش را بر سر این کار نهاده، و البته به گفته مولانا مرد عقل و دیده است(یا همان بینش) این بار هم به شکلی ظریف فرد مدعی را سرجایش مینشاند.
مرتضی را گفت روزی یک عنود
کو ز تعظیم خدا آگه نبود
بر سر بامی و قصری بس بلند
حفظ حق را واقفی ای هوشمند
گفت آری او حفیظست و غنی
هستی ما را ز طفلی و منی
گفت خود را اندر افکن هین ز بام
اعتمادی کن بحفظ حق تمام
تا یقین گرددمرا ایقان تو
و اعتقاد خوب با برهان تو
پس امیرش گفت خامش کن برو
تا نگردد جانت زین جرات گرو
کی رسد مر بنده را که با خدا
آزمایش پیش آرد ز ابتلا
بنده را کی زهره باشد کز فضول
امتحان حق کند ای گیج گول